هین رها کن عشقهای صورتی عشق برصورت نه بر روی سطی!
آنچه معشوق است صورت نیست ، آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان!
آنچه بر صورت تو عاشق گشتهای چون برون شد جان چرایش هشته ای!
صورتش برجاست این سیری ز چیست عاشقا واجو که معشوق تو کیست!
پرتو خورشید بر دیوار تافت تابش عاریتی دیوار یافت!
بر کلوخی دل چه بندیای سلیم وا طلب عشقی که پاید او مقیم!
ما در این انبار گندم میکنیم گندم جمع امده گم میکنیم!
مینیندیشیم آخر ما به هوش که این خلل در گندم است از مکر موش!
موش در انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شدست!
گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چهل ساله کجاست!
اولای جان دفع شر موش کن وان گهان در جمع گندم کوش کن!
بشنو از اخبار آن صدر و صدور لا صـلاة تــم الاّ بالحــضور!
بازدید : 1171
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 19:51